|
دخترم پسري را دوست دارد كه دوست دارد با ديگري هم باشد. و اين موضوعي ست كه براي دخترم اهميتي ندارد. خودش مي گويد اگر در بندش قرار دهم ممكن ست روابطش تندتر، بيشتر شود و آنوقت ... دخترم اصلا دوست ندارد پسري را كه دوست دارد آزار بدهد. مادر دخترم مي گويداينكه آزار دادن نيست، اگر هم... از طرف پسر است نه تو ! اما دخترم گوشش به اين حرف ها بدهكار نيست. از طرفي مادرش اين شيوه دوست داشتن را دوست ندارد. بهمين خاطر هميشه در خانه ما جر و بحثي در مي گيرد كه دخترم تا چند روز نه تنها با خودش كه با همه عالم قهر است . من هم كه حوصله اين چيزها را ندارم همه چيز را سپردم به دست زنم. او خوب مي داند چه بايد بكند. زنم وقتي عاشقم شد من با ديگري بودم. اين موضوع حتي تا مدتي بعد از ازدواج هم ادامه داشت. آن موقع به زنم اهميت نمي دادم و راستش دوستش هم نداشتم. ازدواج!!؟؟.. خب از بچگي ما رو به اسم هم كرده بودند... زندگي داشت از هم مي پاشيد... زنم واقعا بساز زندگي ست. با همه چيز ساخت. تا من كه به خيالي، خودم را از هر قيد و بندي آزاد مي ديدم از هر چه غير او دل كندم، بريدم؛ زندگي آرام گرفت...در خانه ما وقتي جر و بحث مادر و دختر بالا مي گيرد دخترم با پر رويي روي مادرش در مي آيد و چشم در چشم مي گويد از او الگو گرفته ست ؛ زنم خشمش مي گيرد، به زير مي آيد و مي شود برج زهر مار. اين داستان هر روز در خانه ما ادامه دارد دخترم پسري را دوست دارد كه دوست دارد با ديگري هم باشد.
¤ لينک |ساعت 1:15 mehrdad mehrju |
|